English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3560 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I would like to learn the truth. U من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I would like to know the truth. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
I need my e U من دوست دارم
much as I'd like to <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
I like it. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
It pleases me. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
i life that better U انرا بیشتر از همه دوست دارم
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled. U چیزی نمانده بود کشته بشوم
I would like to [ undress] take off my clothes. U من می خواهم [لخت بشوم] لباسهایم را در بیاورم.
I ran away lest I should be seen . U فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
iam p to of knowing him U از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
iam proud to know him U از شناسایی او افتخار دارم افتخار دارم که او رامیشناسم
wares U مطلع
knowledgeable U مطلع
hep U مطلع
ware U مطلع
smart money U مطلع
au courant U مطلع
informed U مطلع
weather wise U مطلع
au fait U مطلع
apprise U مطلع کردن
acquaints U مطلع کردن
apprises U مطلع کردن
annunciate U مطلع کردن
apprising U مطلع کردن
acquaint U مطلع کردن
notifying U مطلع کردن
notify U مطلع کردن
notifies U مطلع کردن
notified U مطلع کردن
acquainting U مطلع کردن
understandings U مطلع ماهر
understanding U مطلع ماهر
clued-up U بسیار مطلع
to post up U مطلع کردن کامل دادن به
To be in the know . To be in the picture . U وارد بودن ( مطلع وآگاه )
well informed U بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
The officers were brifed on (about) the detailes. U افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
I heard through the grapevine that ... <idiom> U من به طور غیر رسمی مطلع شدم که ... [اصطلاح]
facts U واقعیت
fact U واقعیت
actuality or actualness U واقعیت
verities U واقعیت
verity U واقعیت
virtuality U واقعیت
realities U واقعیت
entelechy U واقعیت
actuality U واقعیت
reality U واقعیت
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
empirical reality U واقعیت تجربی
reality therapy U واقعیت درمانی
objective reality U واقعیت عینی
reality principle U اصل واقعیت
objective reality U واقعیت برونی
reality testing U واقعیت ازمایی
verisimilitude U شباهت به واقعیت
subjective reality U واقعیت ذهنی
carry ineffect U واقعیت دادن
actualize U واقعیت دادن
actualization U واقعیت دادن
fulfill U واقعیت دادن
actualize U واقعیت دادن
fulfills U واقعیت دادن
fulfill [American] U واقعیت دادن
implement U واقعیت دادن
bring into being U واقعیت دادن
unreality U عدم واقعیت
fulfils U واقعیت دادن
actualise [British] U واقعیت دادن
put ineffect U واقعیت دادن
objectivity U هستی واقعیت
misrepresentation U قلب واقعیت
put into effect U واقعیت دادن
fulfilling U واقعیت دادن
accomplish U واقعیت دادن
bring inbeing U واقعیت دادن
fulfil U واقعیت دادن
realism U واقعیت گرایی
put inpractice U واقعیت دادن
make a reality U واقعیت دادن
carry out U واقعیت دادن
fulfilled U واقعیت دادن
execute U واقعیت دادن
carry into effect U واقعیت دادن
put into practice U واقعیت دادن
make something happen U واقعیت دادن
bovarism U در هم امیزی خیال و واقعیت
wise up to <idiom> U بالاخره فهمیدن واقعیت
externalised U واقعیت خارجی قائل شدن
externalising U واقعیت خارجی قائل شدن
realism U مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
externalizes U واقعیت خارجی قائل شدن
externalize U واقعیت خارجی قائل شدن
externalises U واقعیت خارجی قائل شدن
externalized U واقعیت خارجی قائل شدن
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
externalizing U واقعیت خارجی قائل شدن
pragmatics U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
matter-of-fact <idiom> U چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
pragmatic U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
gap analysis U تجزیه و تحلیل فاصله بین پیش بینی و واقعیت
stat [on something] U واقعیت ها به صورت اعداد [مربوط به چیزی] [اصطلاح روزمره]
I have a carton of cigarettes U من یک ... دارم.
own a house U خانهای دارم
i maintain U عقیده دارم که ...
I have a question. U من یک سئوال دارم.
my a is 0 years U من 04سال دارم
i wish to stay here U میل دارم ...
it is in my recollection U یاد دارم
i intend to stay here U خیال دارم که ...
I am standing by you . I am right behind you . U هوایت را دارم
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
I agree. U قبول دارم.
I have tobacco. من یک توتون دارم.
I'm in a hurry. من عجله دارم
I'm in a hurry. من عجله دارم.
close the door please U خواهش دارم
I'm in doubt about it. U من بهش شک دارم.
I have a headache. U من سر درد دارم.
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
i yearn for U ارزوی استراحت دارم
i humbly request that U خواهش عاجزانه دارم که ...
I owe her a grudge U حق دارم که با اولج باشم
I have an appointment with the dentist. U با دندانساز قرار دارم
i stand to it that U جدا عقیده دارم که
I am positive that ... U من اطمینان کامل دارم که ...
i have a silk rug Štoo U یک قالیچه ابریشمی هم دارم
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
I am in a great hurry . I am pressed for time . U خیلی عجله دارم
I have a credit card. من کارت اعتباری دارم.
I have cigar U من یک سیگار برگ دارم.
I have a pain in my chest. U سینه درد دارم
I am deae beat . I am tired out . U از خستگی دارم غش می کنم
I feel nauseated. U حالت تهوع دارم.
i am purposed to go U در نظر دارم بروم
i am on the wrong side of 0 U من بیش از 05 سال دارم
i am famishing U از گرسنگی دارم می میرم
i am busy at the moment U اکنون کار دارم
i am rials in pocket U سه ریال در جیب دارم
I am staying at the hotel. U در هتل منزل دارم.
I feel like throwing up. <idiom> U دارم بالا میارم.
I believe in God. U من به خدا ایمان دارم.
I am over 50 years old. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
i have a hunch that U سخت گمان دارم که
i have a hunch that U بیم یافن ان دارم که ...
i am purposed to go U قصد دارم بروم
i have a suit to the shah U به شاه عرض دارم
i am reluctant to go U اکراه دارم از رفتن
He owes me some money. U از او پول می خواهم (طلب دارم )
I am going on twenty. U دارم می روم توی 20سالگی ؟
I'll need a plot of land . U یک قطعه زمین لازم دارم
I am thinding of going to Europe. U خیال دارم به اروپ؟ بروم
I have all kinds of problems. U هزار جور گرفتار ؟ دارم
I have a steady monthly income. U درآمد ماهیانه ثابتی دارم
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
I'm working on it. U دارم روش کار میکنم.
please dont forget it U خواهش دارم فراموش نکنید
i intend to stay here U قصد دارم اینجا بمانم
i have come on business U کاری دارم اینجا امدم
I am very busy today . U امروز خیلی کار دارم
i own to having done it U اقرار دارم که ان کار را کرده ام
i have worse to tell you U بدتر از این دارم که بشمابگویم
do tell me U خواهش دارم بمن بگویید
I live a very regular life . U زندگی خیلی منظمی دارم
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
I love her with my whole being . U با تمام وجود دوستش دارم
I have a date with my fiandee. U با نامزدم قرار ملاقات دارم
i have a suit to the shah U عریضه برای شاه دارم
i heed your help U به مساعدت شما احتیاج دارم
thank tou for that book U خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
pray consider my case U خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
I'm starving [to death] . U از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
i insist on his innocence U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
I'm sure we can come to some arrangement. U من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
i insist that he is innocent U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i have as many books as you U کتاب شما دارید منهم دارم
I have a son your age. U پسری دارم بسن ( وسال) شما
I am working here non-stop. U یک بند دارم اینجا کار می کنم
I intend to buy a car . U خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . U دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
i p to arrange an intrriew U قصد دارم که مصاحبهای ترتیب دهم
i please to do it U خوش دارم که این کار را بکنم
i rely solely on god... U تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
I am looking for work ( ajob). U دارم دنبال کار( شغل ) می گردم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
My clothes are a witness to my poverty. U لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
I have a free hand in this matter. U دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
i intend my son for the bar U خیال دارم پسرم را بگذارم وکالت کند
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
iam impatient to go U دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
From your lips to God's ears! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
i insist on your being present U جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
Recent search history Forum search
1friend
1 want to have chat on video cam? i have a girlfriend, can she join us?
1I need a reference so I came in office on friday to ask you if you can be one of my reference.
1one week they love you next week they hate you both weeks i got paid
1The guy I know him has the ability to ferret out the facts.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1When I made my decision to retire,
1من نیاز به محبت دارم عشقم
1در حلقه ها و مدولها در درس جبر چه مفهومی دارد؟ Socle
2با درد بساز
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com